۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه
فرزانه شیدا ، بانوی اهل قلم
طبیعت را صدا کن
طبیعت را صداکن
ای انسان توتنها نیستی
گلهای زیبا و رنگارنگ
برای نرگس چشمان تو میشکفند
عطردل انگیزشان مشام تو را نوازش بخش است
شکوفه ها بروی تو لبخند میزنند
باران برای تو مینوازد
کوهساران برای تو سپید گون میشوند
پرندگان خوش نوا برای تو ترانه میسرایند
نور نقر ه فام آفتاب
با سخاوتی عظیم انوارش را
بر تو می افشاند
دریاها ی بیکران برای تو میخروشند
با طبیعت راز پنهان خودرابگو
با طبیعت شرح نامردیها را بگو
میدانی تنها اوست که
صدای ترا میشنود
و با تو یار و همراه میشود
تنها او
اری تنها او
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
خوشبختی
خوشبختی
دوستان خوبی دارم
گاه به گاه
انها را می بينم
اما گاهی
چنان ازرده دل میگردم
که بایستی فاصله بگیرم
طبیعت مرا صدا میزند
تنها سگم همراهم است
میرویم با هم
به سوی جنگل سبز
دوست دارم به صدای باد
گوش فرا دهم
علفهای خیس را
زیر پا له کنم
قارچهای وحشی را بچینم
پرندگان و قمریان را
به تماشا نشینم
و ستایش کنم
شکوه دنیایی جذاب و گیرنده را
هر صدایی مرا به خود می اورد
برگی که بر زمین می ریزد
صدای زمزمه ی آب
آواز یک کبوتر
تمام صداهای جنگل
از هماهنگی مطبوعی بر خوردارند
صدای ضربان قلبم را می شنوم
که همآهنگ با طبیعت میزند
احساس ارامش می کنم
در جسم و در روحم
به خانه باز میگردم
در میان اتومبیلها
پاتریسیا گونو
ترجمه : شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
بیاموزیم بخشش را از زیبا بهاران
بیاموزیم بخشش را از زیبا بهاران
بهاران براه است
نگاه کن، نگاه کن
چگونه باد بابید سخن میراند
و اب باچشمه ساران
بلبل تولد گل را اواز می کند
و گیسوا ن طلایی خورشید
انوار فروزانش را می بخشد
به رایگان بر همگان
پیر و جوان
و بید محنون
سایه اش را
به رهگذران عاشق
گلها ی رنگارنگ
عطر دلپذیرشان را
به صاحبدلان
همراه با سبز بهاران
بگشاییم پنحره ها را
هوایی تازه کنیم
سخن اغاز کنیم
و بیاموزیم
بخشش را
از زیبا بهاران
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
خزان زندگی
پیران آزاده آنانیند که از آموزش دودمان امروز کوتاهی نمی کنند و هر آنچه در اندیشه دارند را هدیه می کنند . ارد بزرگ
خزان زندگی
خزان زندگی زیباست
لبالب از خاطره ها، غم ها و شادیهاست
و زیباتر از غروبی بی انتها
دوران پر باریهاست
نشانه ی رنج درپیشانی هاست
دوران قصه ها ی دلنشین وشورانگیز مادر بزرگهاست
ولی افسوس....
در اغاز خزان زندگی این عزیزان
همچون قطرات باران
ازصفحات زندگی محو میگردند
و همانند برگهای خشگ پاییزی
طعمه ی جویبار میشوند
ثمره ی سالها رنج ومصیبت
تنهایی ،بی همزبانی
وبدینسان است که
آینه ی قلب رئوفشان
در هم می شکند
و مینوشند نابهنگام
شراب تلخ نیستی را
بیائید، بیایید
دست دوستی در دستان نحیفشان نهیم
ازجام پر بارشان بنوشیم
و بر گیریم قطره ای
از دریای تجربیاتشان
برویشان آغوشی گرم بگشاییم
اندرزهایشان را
همچون گوشواره ای زرین
بگوش اویزیم
و زینت بخش روح و روان سازیم
فردا خیلی دیر است
فردا خیلی دیر استشکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
کودکی
کودکی
ای کودکی من
تو چه زیبا بودی
زیباتر از قرص ماه
لطیف تر از برگ گل
خوشبوتر از عطر گل
بزرگتر از اسمون
یه قلب پاک وساده
منهای بغض وکینه
با یک عروسک قانع
دنیای ماهی داشتی
تنها غمت بازی بود
شریک وهمبازی بود
میشه که برگردی دوباره
میشه که بر گردی دوباره
اگه توبرگردی دوباره
اسمون من میشه پر از ستارهشکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
وطن ای ریشه و تار و پودم
ایران بهشت ماست تنها بهانه ی بودن است. ارد بزرگ
وطن ای ریشه و تار و پودم
وطن ای رکوع و سجودم
وطن ای نیاکان نیکوسرشت
وطن ای که خاکت سرای بهشت
وطن ای جوانان بیدارما
هنرها زهر سو بدیدار ما
وطن ای زنان سلحشور ما
ز هر سو پراکنده عشق وصفا
وطن ای رهروان را ه ازادی
وطن ای ترک و کرد وقشقایی
من تو را اباد و ازاد می خواهم
من تو را اباد و ازاد می خواهم
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
کلبه ی عشق
کلبه ی عشق
دوست دارم در لبخندشیرین تو خود را گم گنم
دوست دارم درنگاه گویای تو پنهان شوم
زیرا که عشق زیباست
به وسعت دریاهای بیکران ،به عظمت کوهساران
با تو بودن زیباست
با تو زیستن زیباتر
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
کاش میشد در کوهستان بمانم
به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . ارد بزرگ
کاش میشد در کوهستان بمانم
به کوهستانی زیبا و روح افزا
رسیده ام
آرامشی دلپذیر حکمفرماست
از پنجره به بیرون مینگرم
پرواز دسته جمعی پرندگان مهاجر،
آسمان نیلگون و کوههای سراسر سبز
که با نور نقره فام آفتاب
مزین شده
چشمانم را نوازش میدهد
آهنگ دلپذیر زنگوله ی گاو ها
موسیقی دلنشینی را مینوازد.
در اینجا از آدمیانی که
کلامشان و لبخندشان
دروغین است خبری نیست
آدم های ریا کار و پنهانکار
آدمهایی که به فرمان خود نمی زیند
و در زندان قید وبند اسیرند
آدم های تهی از عواطف انسانی
که همچون عروسکهای متحرک به هر سو روانند
و نقشه ی ویرانی تو را در سر میرورانند
آدمهاییکه از ترس چشم زخم تو را از خود میرانند
اینجا کسی بیکار نیست
کسی در غم نان وآب نیست
از تبعیض نژادی ، مذهبی خبری نیست
از فقر ونابرابری اثری نیست
از جنگ و خشونت هم خبری نیست
کاش میشد در کوهستان بمانم
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
بال و پر بگشا
برای نابودی دشمن اندیشه خود ، بیاموز و پژوهش کن .ارد بزرگ
بال و پر بگشا
بال وپر بگشا
تا بنگری بزرگی آبی اسمان زیبا را
کوچکی قلب پرکدورت را
شکوه و شکایت را
بغض و حسادت را
و بزرگی دستان بخشش بدون انتظار را....
در جای جای کره کوچک خاکی
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
همزیستی
آنکه همراه است و یاور ، هر نفس اش بهایی بی انتها دارد . ارد بزرگ
همزیستی
آه چقدر سخت است
همزیستی با همنوعی که
هرگز گلی از گلزار صداقت
برایت نمی چیند
در باغ عاطفه ها
میوه های شیرین مهرومحبت را
هرگز بتو ارزانی نمیدارد
و در نقاشی هایش نقش تو را محو میکشد
و تو با اویی
ولیکن تنها
تنهای تنها
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
نمیدانم چرا جنگ
نمیدانم چرا جنگ
نمیدانم چرا جنگ
و چرا جنگ
چرا با نام مذهب می کنند جنگ
مگه مذهب پیام صلح و اشتی نیست
مگه مذهب برا یکپارچگی نیست
مگه انسان ز یک اصل و نسب نیست
مگه کل مذاهب نیستند صادق
بر یک خدای واحد
بس است جنگ وستیز
بس است جنگ و ستیز
تو ای انسان قرن بیست
بر سر مذهب نمی اری ستیز
باید فراتر رفت
باید فراتر رفت
خدای بی همتای ما یکیست
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
آزادی
آزادی
خورشيد را در گودی دستانت بگیر
کمی خورشید
و به دورها و دورها سفر کن
بسوی نوازش نسیم
بسوی رویاهای شیرین
بسوی همین لحظه ، همین ثانیه
جوانی کوتاه است
راههاییست که نمی شناسی
خیلی خیلی هواییست
هرگز افسوس مخور
برای انچیزی که دیگر
در دستان پر بارت نیست
نگاه کن ،نگاه کن
انجا افق میدرخشد
دورتر،همیشه دورتر قدم بردار
درحالیکه آوازی زیبا را
زیر لب زمزمه میکنی
دنیا متعلق به آنهاییست که
دستانی تهی دارند
ترجمه از فرانسه اثری از موریس کارم
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
کار
کار
درود بر کار
من عاشق کارم
هستی من
در کار است
غنای من ، نیاز من
در کار است
وبدین سان است که
زندگیم بسوی کمال میگراید
وچشمه ی وجودم سیراب
ولی افسوس، افسوس
محیط کار یه محیط بیمار است
محیط ازار است
میل انسان به فرار است
رابطه ها ضابطه است
بهر یافتن کار
باید بر ی به کارزار!
باید بجویی سروران را
بهر موندن سر کار
بایدببندی چشمها را
برنابرابریها،روان ازاریها
و لبان را با سکوت.....
ولی سرانجامت بود افسردگی
ولی سرانجامت بود افسردگی
باید برخاست
باید برخاست
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
قطره های اشک
قطره های اشک
ای قطره ها ی اشک ببارید
و مرا از غم رها سازید
چگونه بی وجودتان بار سنگین غم ها را بدوش بکشم؟
و آرامش خاطر پذیرم؟
آسمان دل من ابری است
ببار یدتا آسمانی صاف و نیلگون را در زوایای قلبم نقاشی کنم
بر گونه های بیرنگم فرو ریزید
وبشویید گرد وغبار دلم را
همانند باران
که میشوید غبار پنجره هارا
وانگاه مرا به دنیای رستن ها وشکفتن ها خواهید برد
به باغی سر سبز و شاداب از طراوت باران خواهید برد
من قدرشما را میدانم
ای قطره های اشک
من قدر شما را میدانم
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
ارتفاع
ارتفاع
بالای برکه ها، بالای دره ها
کوهها ، جنگلها، دریاها ،ابرها
بالای خورشید
بالای مرزها، ستاره ها،
ای روح من با چابکی عبور کن
و همانند شناگری ماهر
که امواج را نمی فهمد
شادی کنان عبور کن
از عظمتی عمیق
با لذتی وسیع
پرواز کن
دوراز بخارهای بیمارگون
و خود را در هوایی زیبا زلال ساز
و بنوش همانند شرابی ناب و الهی
آتش روشنی را که میدرخشد
در فضاهای صاف و پاک
در ورای همه ی دردها و غمها
خوشبخت آنیست که بتواند
با بالهایی قوی بسوی
دشتهای روشن و آرام پرواز کند
خوشبخت آنیست که افکارش همانند غزلاغ
بطرف آسمانها ازادانه پروازکند
بالهایش را بروی زندگی بگستراند
وبی درنگ بفهمد
زبان گلها و اشیا صامت را
بودلر
ترجمه : شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
کعبه در قلبهای آتشین شماست
کعبه در قلبهای آتشین شماست
سخن از سرپوش است
سخن از اعدام گل نیست
سخن از سنگسار بلبل نیست
سخن از رنگ و ریا
رشوه و ربا نیست
ای رهگذران سرزمین آفتاب
کعبه در قلبهای آتشین شماست
بزدایید اینه ی دلهایتان را
از زنگار تیرگی ها
تا بنگرید عکس رخ ماه را
در آینه ی جام دلهاشکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
رابطه ها
رابطه ها
امشب در سکوت تنهایی خودم
به رابطه ها فکر می کنم
به پنجره های رابطه
که ارام ارام بسته میشوند
به کرکره های رابطه
که اندک اندک پایین کشیده میشوند
به سردی دلها ودستها
به پژمردگی احساسها و عاطفه ها
چه زیبا بود ان رابطه ها
چه زیبا بود گفتگو ی همسایه ها
تنگ غروب کنار پنجره ها
یاری رسوندنها
پیوند قلبها
چه زیبا بود
فشردن گرم دستها
دوستان با وفا
یاران دیر پا
من به گذشته ها ی دور سفر کردم
تا تصویر این رابطه های قشنگ را در ذهنم مرور کنم
چه سفر زیبا و خیال انگیزی بود
چه صحنه ها ی دل انگیزی بود
من این لحظه ها را هزار بار بوییدم
من این لحظه ها را هزار با ر بوسیدم
زندگی یعنی همین لحظه ها
همین لحظه های پر معنا
همین لحظه های پر معنا
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
هموطن
هموطن
افتخار من ایران است
افتخار تو ایران است
سرزمین من ایران است
سرزمین تو ایران است
من و تو زیک اب و خاک و سراییم
من و تو با یک زبان سخن میسراییم
من و تو ز یک دین و آیینیم
پس چرا ز یکدگر جداییم؟
چرا خود را ز دیگری مهتر بدانیم؟
تو میدانی که درمیان غریبه ها جایی نداریم
پس چرا جدایی
چرا بی همزبانی
ایرانی از خود ماست
جدایی از او خلل ماست
ایرانی افتخار ماست
کوروش و داریوش مال ماست
حافظ وسعدی راه ماست
مولانا راهبر ماست
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
گفتگوی چهار شمع
گفتگوی چهار شمع
چهار شمع سرخ و سبز
در فضا نور میپاشيد
آرامشی دلپذیر
نور را در مینوردید
و میشدحرفهاشون رو فهمید
اولی گفت
اسمش صلحه
ولی کسی رو توان اون نیست
که روشناییش رو
دوام بخشه
و فرو رفت در عمق خاموشی
دومی گفت
نامش ایمونه
دیگه نیازی نیست به وجودش
و فرو رفت در عمق خاموشی
سومی گفت
نامش عشقه
ولی نیست دگر اورا توانی
رها کرده اند اورا
ادمهای این دنیای فانی
و فرو رفت در عمق خاموشی
ناگهان کودکی
اشگ در چشمانش درخشید
و پرسید
چرا خاموش گشتید؟
شمع جهارم گفت
با شعله ی سوزان من
بانور بی پایان من
خواهند بود قادر همه
روشن کنند شمع هارا
باردگر
من امیدم ،من امیدم، من امید
شکوهه عمرانی
ژنو / سوییس
http://chokouh.tk
سایه
سایه
آه
چقدر دوست دارم با سايه ام حرف بزنم
گوش میدهد حرفهایم را
می فهمد مرا
خوب میدانم
مرا بیگناه متهم نمی کند
زورمند نيست
و اسیر نمی سازدمرا
سایه ام فضل نمی فروشد
وافتخار آمیز نمی داند
آمیزش با زورمندان را
سایه ام حسود نیست
و تحقیر را سزا نمی داند
تملق نمی گوید
همانند سگان گرسنه
و دروغ نمی بافد
سایه ام بی صداست
همانند سکوت سحرگاهان
اما صد هزار ان سخن
درجای جای سینه نهان دارد
سایه
سایه
آه
چقدر دوست دارم با سايه ام حرف بزنم
گوش میدهد حرفهایم را
می فهمد مرا
خوب میدانم
مرا بیگناه متهم نمی کند
زورمند نيست
و اسیر نمی سازدمرا
سایه ام فضل نمی فروشد
وافتخار آمیز نمی داند
آمیزش با زورمندان را
سایه ام حسود نیست
و تحقیر را سزا نمی داند
تملق نمی گوید
همانند سگان گرسنه
و دروغ نمی بافد
سایه ام بی صداست
همانند سکوت سحرگاهان
اما صد هزار ان سخن
درجای جای سینه نهان دارد